loading...
عاشقانه ها را پایانی نیست...

.

omidoo بازدید : 6 چهارشنبه 30 بهمن 1392 نظرات (0)

من نه عاشق بودم


و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من


من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید


من خودم بودم دستی که صداقت می کاشت


گر چه در حسرت گندم پوسید


من خودم بودم هر پنجره ای


که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود


و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود


من نه عاشق بودم


و نه دلداده به گیسوی بلند


و نه آلوده به افکار پلید


من به دنبال نگاهی بودم


که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود

دور اما چه قشنگ


که روم تا در دروازه نور


تا شوم چیره به شفافی صبح


به خودم می گفتم


تا دم پنجره ها راهی نیست


من نمی دانستم


که چه جرمی دارد


دستهایی که تهیست

و چرا بوی تعفن دارد


گل پیری که به گلخانه نرست


روزگاریست غریب


تازگی می گویند

که چه عیبی دارد


که سگی چاق رود لای برنج

من چه خوش بین بودم


همه اش رویا بود

و خدا می داند

سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 40
  • بازدید کلی : 406
  • کدهای اختصاصی

    کد موس ستاره و قلب

    ابزار هدایت به بالای صفحه

    کد آمارگیر

    ابزار وبمستر

    ابزار وبمستر

    ابزار وبلاگ


    دريافت کد :: صداياب